Thursday, September 29, 2005

خدا



سجده که زدم ، شونه ام رو تکون داد و گفت : ببین
گفتم : آره ، خلقت فکر تو بود
گفت : اینجوری ، نگهش دار
: گریه کنان گفتم
کی می تونه ، حتی یه نفر رو اینطوری نگه داره ؟
گفت : خرابش که بشی
مثل من ، متل خدات


الرحمن ، الرحیم

Tuesday, September 20, 2005

جاودانه




دردمندیمان گاه سر باز می کند
فراموش می کنیم
روزی ...
می رویم ، می آئیم
زنده می شویم
می میریم
جاودانه اما ، نمی شویم
زیرا که
هرگز ، هرگز عاشق نبوده ایم

برای تو ، که امروز روز توست
برای او ، که هر روز روز اوست

Monday, September 19, 2005

مدیون


پر به بالش سپردم
مرا نبرد
اندیشه اش این بود
عشق مورز
مدیون ام مخواه

دل ، بسته اوست
او بسته دل ؟

Wednesday, September 14, 2005

بر بال آسمان



آسمانی
بال کجاست ؟
گونه بر شانه
سر بگذار
دل بسپار
گفته بودم : دل
یادت هست ؟
... دل بسپار